آتشخانه ی بهشت

آیا بر انسان دورانی گذشت که قابل ذکر نباشد ؟

آتشخانه ی بهشت

آیا بر انسان دورانی گذشت که قابل ذکر نباشد ؟

اخلاص

معاذ بن جبل روایت کرده است که به اتفاق رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر مرکب سوار بودیم .
بر حضرت عرضه داشتم : یا رسول الله پدر و مادرم فدایت٬ حدیثی برای من بازگو.
در همان حال که راه می سپـردیم حضرتش نظری به آسمان افکند و فرمود:
((خدای را سپـاس که هر چه بخواهد بر خلق خود جاری و روا میسازد.پـس از آن فرمود : ای معاذ اینک حدیثی که پـیامبری برای امت خود نگفته است برای تو باز میگویم که اگر به حفظ آن همت گماری٬ در زندگی سود بری و اگر بشنوی و به آن عمل نکنی ٬حجتی برای تو نزد پـروردگار باقی نخواهد ماند؛ آنگاه فرمود : خداوند عز و جل پـیش از آفرینش آسمانها هفت ملک خلق کرد٬ و در هر آسمان یکی از آن ملائک را مقرر و معین فرمود و بر در هر آسمان ملکی را حاجب و دربان گماشت.
چون فرشتگانی که مامورند اعمال بندگان خدا را از بام تا شام بنویسند٬ بخواهند عمل بنده ای را که از آن نوری چون خورشید تابان است را صعود دهند ٬آنگاه که به آسمان نخستین رسند ناگاه ملک آن آسمان فرمان دهد:«باز ایستید و این عمل را بر صورت صاحبش فرو کوبید که من ملک غیبتم و اجازه نخواهم داد عمل آن بنده را که به غیبت آلوده است عبور دهید خدایم به این کار مامور فرموده است.»
بار دیگر که فرشتگان عمل صالح دیگری را با خود به آسمان دوم بالا برند٬باز ملک آن آسمان دستور توقف دهد و گوید:«این عمل را بر صورت صاحبش فرو زنید که این آدمی از کار و عمل خود تنها به دنیا چشم داشته و من صاحب دنیایم و اجازه نخواهم داد چنین عملی را از اینجا بالا برند.»
فرشتگان بار دیگر عمل نیک بنده ای را که از صدقه و نماز خود مسرور و شادمان است تا آسمان سوم بالا میبرند ناگهان ملک سومین آسمان بانگ بردارد:«باز ایستید و این عمل را بر صورت و پـشت صاحبش کوبید که من ملک کبرم.این بنده از عمل خود به کبر افتاده است و در محافل به آن فخر و تکبر فروخته است.پـروردگارم فرمان داده است که عملی از این گونه را از خویش اجازه ی عبور ندهم.»
باز فرشتگان عمل بنده ای را که همچون ستاره ای در آسمان میدرخشد با خود صعود دهند.این بنده زمزمه ی تسبیح حق و روزه و حج داشته است.ولی چون به چهارمین آسمان رسند٬ملک آن آسمان گوید : «باز ایستید و این اعمال را بر پـیکر صاحبش فرو کوبید که من ملک عجب و خودپـسندیم.این بنده به خود معجب شده و عمل او به عجبش آورده است.پـروردگار فرمانم داده است که تا به این گونه اعمال پـروانه ی فراز رفتن ندهم.»
این مرتبه فرشتگان عملی به زیبایی عروس حجله با خود به آسمانها برند٬صاحب این عمل جهاد نموده و در میان نماز های فریضه نافله به جای آورده و عملش همچون شتری صیحه میکشد و روشنایی از آن چون خورشید میتابد تا آنکه به آسمان پنجم رسند.اما باز هم ملک آن آسمان فرمان دهد : «توقف کنید و این عمل را به صاحبش بر گردانید و بر گردنش بار کنید که من ملک حسدم و این بنده به حسادت گرفتار است و از دیدن هر کس که علمی یا عملی در عبادت حق تعالی دارد به حسد می افتد و چشم دیدار کسی را که از وی در علم و عبادت برتر است ندارد و در حق او سخن ناروا میگوید.» خلاصه آن عمل بر گردن عامل آن بار میشود و آن اعمال و عبادات او را لعنت و نفرین کنند.
بار دیگر فرشتگان نماز و زکات و حج و عمره ی بنده ای را تا به آسمان ششم فرا میبرند٬اما باز ملک آن آسمان ندا در دهد که : «باز ایستید من ملک رحمتم.این عمل را به صورت صاحبش بر زنید و نور از دیدگانش باز گیرید که این بنده را به بندگان ترحمی نیست و چون کسی به گناهی گرفتار آید و یا به سختی و مصیبتی در دنیا مبتلا شود زبان به شماتت و سرزنش گشاید پروردگارم امر داده است تا اعمال چنین مردمان را نگذارم که از من عبور دهند.»
باز هم فرشتگان حفظه جهد و کوشش در طریق عبادت و ورع و پارسایی بنده ای را که چون رعد می غرد و چون برق می جهد و نور میبخشد و با آن سه هزار فرشته همراهی میکنند تا به آسمان هفتم بالا می برند.لیکن ناگهان ملک آن آسمان فرمان می دهد : «باز ایستید و این عمل را بر صورت صاحبش فرو کوبید.من ملک حجابم و از آن اعمال که محض پروروردگار نباشد ممانعت خواهم کرد.این بنده از اعمال خود رفعت و منزلت خویش را نزد بزرگان می طلبیده و می خواسته است که نامش را در محافل باز گویند و در شهرها مشهور و معروف گردد.خدایم دستور داده است تا اعمال و عبادتی را که محض پروردگار نباشد اجازه ی صعود ندهم.»

پ.ن ۱ :میخواستم قبل از این پست یه چیزایی در مورد نفس حدیث خوندن و اینکه اصولا شاید باید چه دیدی بهش داشت بذارم٬که خوب البته یکم طول میکشید٬فکر کنم لازم بود قبل از این پست بذارمش چون این حدیث  اخلاص واقعا حیفه که سرسری بخونیمش فقط یک کلام اونم این که معاذ زد زیر گریه٬تا موقعی که با حدیث حال نکنی هیچی ازش یادت نمیمونه یعنی همون خودمونیه با معرفت خوندنو میگم.مثالشم اینکه اونجایی که عمل تا خود خدا میرسه و خدا ردش میکنه اگه پیش خودمون بگیم« آه حالا خود خود خدا داره صحبت میکنه» یه نمور معرفت به خرج دادیم ولی تو وبلاگ بازنده ترین انقدر بحث اخلاص بود که من گفتم نه دیگه زود تر باب اخلاصو باز کنیم.(نوادر دات بلاگفا دو نقطه دش ایکس)

نظرات 1 + ارسال نظر
هدا (دختر برفی) دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ق.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سلاممم
وبلاگت جالبه...
موفق باشی :)

روزات برفی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد