آتشخانه ی بهشت

آیا بر انسان دورانی گذشت که قابل ذکر نباشد ؟

آتشخانه ی بهشت

آیا بر انسان دورانی گذشت که قابل ذکر نباشد ؟

مومم ز پی ختمت ٬ زان نقش نگین خواهم

مرا گویی که در عمرت چه دیدی  به از عمر و جوانی من چه دانم ؟

نظرات 10 + ارسال نظر
. پنج‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:41 ق.ظ

سلام علیکم ورحمه الله جمیعا ولا تفرقو.

خادم الرضا علیه السلام پنج‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ق.ظ http://ala.mihanblog.com

بهتری برادر ؟!

سارا پنج‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:32 ب.ظ http://banooyesokut.persianblog.com

چه اصراری دارید به این تصویر ها؟
خیلی خیلی خیلی چیزهای مهم تری هم هست که من و شما ازشون غافلیم که اگه غافل نبودیم و عامل بودیم امام عصر خودمون میومد و مجبود نمیشدی عکس بذاری توی وبلاگت و میتونستی توی صورت ماه خودش نگاه کنی ...

بالاخره یکی پیدا شد یه حرف درست حسابی بزنه !!!
من اصراری ندارم ولی فقط همینو بلدم.
حالا اونو ولش کن بگو چه چیزهای مهمتری ؟

الهام جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ب.ظ http://sofalin.blogsky.com

دستاش قشنگه....

فقط همین.
خدایا...
چقدر عظمت دارند این دستها !



بله ؟‌

بازنده ترین شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:43 ق.ظ http://www.navader.blogfa.com

سلام علیکم،
شناخت حسین(ع) و نزدیک بودن با او فقط لیاقت میخواهد.بالاترین نزدیکی و اظهار ارادت این است که واقعا حسین گونه باشی: عاشق نماز،وفا کننده’ بعهد و پیمان، خیرخواهی به همه حتی دشمنان،اخلاق نیکو ،نهی از منکر و امر بمعروف در راه خدا،،دادن همه چیز در راه خدا حتی طفل شش ماهه رو!!!میگن وقتی علی اصغر(ع) رو با تیر زدند مولا رو به آسمون دامنش رو تکون داد یعنی خدایا دیگه چیزی نموند:همه چیز را در راه تو و برای تو دادم.
وقتی نفسهای آخر رو میکشید میفرمود:خدایا این قوم نمیفهمند و بدبختند،از آنها بگذر
و نیز :خدایا راضیم برضای تو و تسلیم دستور توام،بجز تو خدائی نیست...
هر وقت تو هم درک و احساس کردی که میخوای اینگونه باشی و این مطالب از درونت داره انشا’ میشه،داری یه امام حسینی واقعی میشی!!!،حتی اگه با آقا خیلی بیگانه ای نا امید نباش اینا اهل و ارباب کرمند،این روزا یه گوشه ای خلوت کن و حتی اگه عربی نمیخوای با همین ربان فارسی سلام و عرض ارادت کن و درد دلت رو هر چی که باشه با آقا در میان بذار،شک نداشته باش که حتی فقط یاد امام حسین(ع) گناهان و کثافتهای شیطانی رو از دلت بیرون میاره و عطر آدم شدن و پاکی و اخلاق رو در تمام وجودت پخش میکنه!!!یا حق
ایام شهادت جان و دلمان و نهایت مرام و آرزویمان را بمحضر امام عصر(عج) و شما بزرگوار تسلیت میگم،انشاالله امام حسینی باشید و یه سفر کربلا باهم!!!، یا حق

این چیزای مهمتر!!!.تو این سرما آتیش چقدر میچسبه!!!

سارا یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:40 ق.ظ http://www.banooyesokut.persianblog.ir/

منم چیزی رو که بلدم بهت میگم - آدم باید بیاد توی راه - باید بگرده و بپرسه و بفهمه و بدونه راه و بیراه کدومه. قدم اول هم اینه:
1- انجام واجبات
2- ترک محرمات
3- خدمت به خلق خدا
نباید بیراه بریم - نباید توی شبهات بمونیم - یعنی چیزایی که درست بودن و غلط و بودنشون معلوم نیست - اون وقت چشم باز میکنیم و میبینیم تا آخر عمر همونجا توی شبهات و بحث و جدل ها گیر کردیم.

del یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ق.ظ

سلام و درود بر شما واقعا که امام حسین یک چیز دیگه است.

سامانه مروارید یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:38 ق.ظ http://morvaridonline.blogsky.com

سلام علیرضا جان...

ضمن تشکر از اینکه سامانه مروارید رو فراموش نکردید خواستم خواهش کنم که از برنامه های موبایل مثل همین نرم افزار ها که گذاشتید باز هم ارائه کنید ... من تمام این نرم افزار ها رو که گذاشتید (مذهبی) همه رو دانلود کردم ... خیلی مفیده

آستیگمات یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:01 ق.ظ

سلام.
سارا راست می گه.
میشه بدون این تصویرا، فقط با یک دل خالص، محرم رو شروع کرد و گفت السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین.

الهام سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:15 ق.ظ http://sofalin.blogsky.com

وای انگار منظورم رو خوب بیان نکردم

درباره ی محرم و کربلا جایی برای مزاح و شوخی نمیبینم وگرنه میگفتم این به تمام کامنتهای شما در!!!

و اما:
در این چندین سال که عمر کردم گفتند و شنیدم
از عباس...نوحه خوانیها کردند
شنیدم که عموی فداکاری بود .
شنیدم که دستانش را قطع کردند ...اما فقط شنیدم
تا اینکه یکروز،تنها با شنیدن یک ترانه ،عمیقا شناختم ابوالفضل را!
عموم ابوالفضل
یه پهلوونه
دستاش قشنگه...
و
خدایا...
چقدر عظمت دارند این دستها !

اینرا گفتم تا بگویم وقتی از دل بخواهی دل صدایت میکند .
کاری که چندین و چندسال نوحه خوانها نکردند یک ترانه که شاید به نظر نیاید می تواند حالت را دگرگون کند. من با این ترانه ها در آلبوم بوی محرم گریه ها کردم.
و عباس را شناختم
باورتان میشود؟تنها با شنیدن جمله ی دستاش قشنگه تمام چیزهایی که از عباس شنیده بودم مانند پرده ی سینما در مقابل ادراک و چشمانم حرکت کرد.
و...
خدایا چقدر عظمت دارند این دستها...

نخیر ...
اختیار دارین٬همون لحظه که کامنت رو خوندم نفهمیدم جریان چیه و نوشتم : بله ؟ (البته چیزی نیست که من بخونم و دفعه ی اول ازش سر در نیارم ولی چون ما نابغه ها مامور به ظاهریم نوشتم : بله ؟ )
ولی بعد که پستتون رو خوندم فهمیدم جریان چیه ! اما یادم رفت جواب رو پاک کنم.(البته ما نابغه ها هیچ وقت ...)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد