آتشخانه ی بهشت

آیا بر انسان دورانی گذشت که قابل ذکر نباشد ؟

آتشخانه ی بهشت

آیا بر انسان دورانی گذشت که قابل ذکر نباشد ؟

گمراه نبودن توهمی بیش نیست...

    پیامبر اکرم(ص):((برای او غیبت و برای امت حیرتی خواهد بود که خیلی ها در آن دوران گمراه خواهند شد.))

بحار- ج ۵۱ -ص ۳۱۱

    امام باقر(ع) :((بعد از غیبت و حیرت ظاهر میشود٬در این دوران تنها کسانی بر دین خود ثابت میمانند که در ایمان خود مخلص باشند و با روح یقین همراه و آنها کسانی هستند که خداوند از آنها درباره ی ولایت ما پیمان گرفته٬و در دل آنها ایمان را نوشته و آنها را با روحی از خود تایید نموده است.))

بحار- ج ۵۱ -ص۱۱۰

    پی نوشت۱:کیا فکر میکنن هنوز گمراه نشدن ؟ (حق و شبیه حق)


     پیامبر اکرم(ص):((والا ترین مردم از نظر یقین٬قومی هستند در آخرالزمان که پیامبر را در ک نکرده اند و حجت خدا از آنها مخفی شده٬آنها به مرکب سیاه روی کاغذ سفید ایمان آورده اند.))

بحار- ج ۵۲ -ص۱۲۵

    پیامبر اکرم(ص):((مهدی از اولاد منست٬خداوند به وسیله ی او مشارق و مغارب زمین را فتح میکند؛مهدی همانست که از دوستان خود ناپدید میشود یک نا پدید شدنی که بر اعتقاد خود در امامت استوار نمیماند جز کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است.))

ینابیع الموده-ج ۳-ص۷۷

    پی نوشت۱:توی پست قبلی معلوم شد کسی که دلش به ایمان آزمودست یعنی چی.


پست بعدی رو از فیه ما فیه میذارم در بیان اینکه ضدین همه در کل یک کار میکنند.(صبر کنید! با توضیحش بهتر میفهمین.)

 

 

 

حدیث جنود عقل و جهل

سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل به میان آمد حضرت فرمود: عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید، سماعه گوید من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما به ما فهمانیده‏اید نمى‏دانیم. حضرت فرمود: خداى عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است پس بدو فرمود: پس رو او پس رفت سپس فرمود پیش آى پیش آمد خداى تبارک و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم سپس جهل را تاریک و از دریاى شور و تلخ آفرید به او فرمود پس رو پس رفت فرمود پیش بیا پیش نیامد فرمود: گردن کشى کردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. چون جهل مکرمت و عطاء خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى من ضد او هستم و بر او توانایى ندارم آنچه از لشکر به او دادى به من هم عطا کن فرمود بلى مى‏دهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى ترا و لشکر تو را از رحمت خود بیرون مى‏کنم عرض کرد خشنود شدم پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد. و هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد (و نیز هفتاد و پنج لشکر جهل) بدین قرار است:
نیکى و آن وزیر عقل است و ضد او را بدى قرار داد که آن وزیر جهل است؛
و ایمان و ضد آن کفر؛
و تصدیق حق و ضد آن انکار است؛
و امیدوارى و ضد آن نومیدى؛
 و دادگرى و ضد آن ستم؛
 و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛
 و سپاسگذارى و ضد آن ناسپاسى؛
 و چشمداشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛
 و توکل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز؛
و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛
 و مهربانى و ضد آن کینه توزى و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛
 و شعور و ضد آن حماقت؛
و پاکدامنى و ضد آن بى‏باکى و رسوائى
 و پارسائى و ضد آن دنیا پرستى؛
 و خوشرفتارى و ضد آن بدرفتارى؛
 و پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛
 و فروتنى و ضد آن خودپسندى؛
 و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛
 و خردمندى و ضد آن بى‏خردى
 و خاموشى و ضد آن پرگوئى؛
و رام بودن و ضد آن گردنکشى؛
 و تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن،
و شکیبایى و ضد آن بى‏تابى؛
و چشم پوشى و ضد آن انتقامجوئى؛
و بى‏نیازى و ضد آن نیازمندى؛
 و به یاد داشتن و ضد آن بى‏خبر بودن؛
 و در خاطر نگه داشتن و ضد آن فراموشى؛
و مهرورزى و ضد آن دورى و کناره‏گیرى؛
 و قناعت و ضد آن حرص و آز؛
و تشریک مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛
 و دوستى و ضد آن دشمنى؛
 پیمان دارى و ضد آن پیمانشکنى؛
 و فرمانبرى و ضد آن نافرمانى
سرفرودى و ضد آن بلندى جستن؛
و سلامت و ضد آن مبتلا بودن؛
 و دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛
 و راستگوئى و ضد آن دروغگوئى؛
 و حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛
 و امانت و ضد آن خیانت؛
 و پاکدلى و ضد آن ناپاکدلى؛
 و چالاکى و ضد آن سستى
و زیرکى و ضد آن کودنى؛
 و شناسایى و ضد آن ناشناسائى؛
 و مدارا و رازدارى و ضد آن رازفاش کردن؛
 و یک روئى و ضد آن دغلى؛
 و پرده پوشى و ضد آن فاش کردن؛
 و نماز گزاردن و ضد آن تباه کردن نماز؛
 و روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛
 و جهاد کردن و ضد آن فرار از جهاد؛
 و حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شکستن
و سخن نگهدارى و ضد آن سخنچینى؛
 و نیکى به پدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛
 و با حقیقت بودن و ضد آن ریاکارى؛
و نیکى و شایستگى و ضد آن زشتى و ناشایستگى؛
 و خودپوشى و ضد آن خود آرائى و تقیه و ضد آن بى‏پروائى؛
 و انصاف و ضد آن جانبدارى باطل؛
و خودآرائى براى شوهر و ضد آن زنا دادن؛
 و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛
و حیا و آزرم و ضد آن بى‏حیائى؛
 و میانه روئى و ضد آن تجاوز از حد؛
و آسودگى و ضد آن خود را به رنج انداختن؛
و آسان‏گیرى و ضد آن سختى گیرى؛
 و برکت داشتن و ضد آن بى‏برکتى؛
 و تن درستى و ضد آن گرفتارى؛
 و اعتدال و ضد آن افزون طلبى؛
 و موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس
 و سنگینى و متانت و ضد آن سبکى و جلفى؛
 و سعادت و ضد آن شقاوت؛
 و توبه و ضد آن اصرار برگناه؛
 و طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛
و دقت و مراقبت و ضد آن سهل‏انگارى؛
 دعا کردن و ضد آن سرباز زدن؛
و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و کسالت؛
 و خوشدلى و ضد آن اندوهگینى؛
 مأنوس شدن و ضد آن کناره گرفتن؛
و سخاوت و ضد آن بخیل بودن.
پس تمام این صفات ( هفتاد و پنج گانه) که لشگریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنینى که خدا دلش را به ایمان آزموده جمع نشود اما دوستان دیگر ما برخى از اینها را دارند و متدرجا همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند آنگاه با پیغمبران و اوصیاءشان در مقام اعلى همراه شوند و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى از جهل و لشکریانش به دست نیاید خدا ما و شما را به فرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد.